معنی شکمو و پرخور

حل جدول

شکمو و پرخور

دله

گامبو


پرخور و شکمو

لت انبان

لتان بان


شکمو

دله، پرخور

واژه پیشنهادی

پرخور و شکمو

بخور


پرخور

اکول، شکمو


کنایه از آدم پرخور و شکمو

اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است

فرهنگ عمید

شکمو

شکم‌پرست، پرخور،

مترادف و متضاد زبان فارسی

شکمو

بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم‌پرست، شکم‌خوار، شکمخواره


پرخور

اکول، بسیارخور، پرخوار، پرخوار، رژد، شکمباره، شکم‌پرست، شکمو،
(متضاد) کم‌خوراک

فرهنگ فارسی هوشیار

شکمو

شکم پرست و پرخور، بزرگ شکم، شکم گنده

فرهنگ معین

شکمو

(ش کَ) (ص مر.) (عا.) پرخور.

لغت نامه دهخدا

شکمو

شکمو. [ش ِ ک َ] (ص نسبی) عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. (ناظم الاطباء). در تداول عوام، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. (یادداشت مؤلف).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم. (ناظم الاطباء). بزرگ شکم. شکم گنده. (یادداشت مؤلف).


پرخور

پرخور. [پ ُ خوَرْ / خُرْ رْ] (نف مرخم مرکب) اَکول. بسیارخوار. پرخوار. جَوّاظ. شکمخواره. بُلَع. بُلَعه.بولع. مِبلع. مقابل کم خور. و رجوع به پرخوار شود.

معادل ابجد

شکمو و پرخور

1380

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری